مجیب الرحمن رحیمی
مقدمه[۱]
بحث لویه جرگه بار دیگر با برگزاری لویه جرگهی عنعنوی (سنتی) برای کنکاش پیرامون امضای پیمان استراتژیک با آمریکا و مذاکره با مخالفان دولت در این روزها در رسانهها به شدت مطرح است.
عدهای لویه جرگه را کهنترین سنت کشور خوانده از افغانستان به عنوان کشور جرگهها یاد نموده و نقش لویه جرگه را در تصامیم بزرگ ملی برجسته میدانند.
از سوی دیگر، عدهای لویه جرگه را پدیدهی تازه، پسا استعماری و اختراع حکومت در حیات سیاسی کشور دانسته و از آن بیشتر به مثابهی ابزار قدرت برای توجیه سیاستهای رسمی نام میبرند.
حکومتها برای ایجاد «هژمونی» با استفاده از نهادهای جامعهی مدنی و ابزارهای ایدلوژیک چون نویسندگان، نهادها، رسانهها، مدارس، نصاب (برنامه) درسی، مساجد و … تلاش میکنند دیدگاهها، برداشتها، ابزارها و روشهای اعمال سلطه و نفوذ را به صورت منسجم و قانعکننده ارایه نمایند تا از یک سو مفاهیم مورد نظر قدرت در ذهن افراد جامعه تهنشین شود و از سوی دیگر، زمینهی حکومت کردن و تداوم قدرت و اعمال سلطه بر افراد بدون توسل به خشونت فراهم گردد.
با استفاده از این روش، حکومت یا گروه حاکم، در مواردی با اعمال سلطه و فشار و در مواردی با استفاده از «قدرت نرم» افراد جامعه یا «اتباع» را به پذیرفتن ارزشهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی خود ترغیب میکند. این رویکرد در بسا موارد با برقراری «هژمونی» و «استیلا»، نیروهای آزادیخواه و دموکرات را از تحقق اهداف و آرمانهای آزادیخواهانهیشان در جامعه باز میدارد.
برای رهایی از این وضع، به عقیدهی انتونی گرامشی، نیروهای دموکرات و آزادیخواه، نیازمند به چالشکشیدن تفکر غالب و ایجاد «هژمونی» بدیل با استفاده از نهادهای جامعهی مدنی هستند. این کار با نقد، برجستهسازی تنش میان اندیشه و عمل نیروی حاکم، ایجاد معرفت عمومی، خودآگاهی و تغییر بنیادین در اندیشه و آگاهی انسان ممکن است. انسانها در این تفکر و رویکرد عنصر اصلی و فعالیاند که میتوانند تاریخ و سرنوشت خود را خود تعیین کنند.
از سوی دیگر، بحث «اختراع سنت» یا «اختراع سنت در تاریخ» اریکهابسبام مبین این واقعیت است که بسا از سنتها و نهادهاییکه کهن و تاریخی پنداشته میشوند، برساختههای تاریخی تازهاند. این سنتها در قالب رفتارها، مناسک، نهادها و … با توجه به اصل تکرار و تداوم با پیشینهی تاریخی اختراع میشوند تا از یک سو تداوم تاریخی سنت یا نهاد را به نمایش گذارند و از سوی دیگر، حرکتها و سیاستهایی را مشروعیت بخشیده یا توجیه نمایند. در این رویکرد تاریخسازی، جعل تاریخ یا اسطورهسازی نیز یکی از روشهای معمول برای توجیه قدرت و مشروعیت بخشیدن به سیاستهای گروه خاص به شمار میرود. در این جستار با اتکا به همین تیوری تلاش میشود «لویه جرگه از اسطوره تا واقعیت» به اختصار مورد بحث قرار گیرد.
پسمنظر تاریخی
تاریخنویسی رسمی در افغانستان مدعی است که افغانستان کشور جرگهها است و در تاریخ چند هزار سالهاش به عنوان یک کشور مستقل و متمایز از دیگران توسط جرگهها اداره گردیده است. میر غلام محمدغبار، عبدالحی حبیبی، علیاحمد کهزاد و سایر تاریخنویسان ناسیونالست بر این باوراند که لویه جرگه و ایجاد حکومت توسط جرگهها در افغانستان به دورهی آریایی و چندین هزار سال قبل از میلاد مسیح بر میگردد. از دیدگاه آنان این روند در هرسه مرحلهی تاریخی آریانا، خراسان و افغانستان در کشور ادامه مییابد.
مهمترین لویه جرگه طبق روایت رسمی در تاریخ معاصر کشور لویه جرگهی سال ۱۷۰۹ در مانجهی قندهار به دعوت میرویس هوتکی و بعد از آن لویه جرگه سال ۱۷۴۷ در شیر سرخ قندهار به دعوت اقوام افغانستان برای تعیین زعامت ملی است که در نیتجهی جرگهی نخست افغانستان استقلال خود را از ایران به دست میآورد و در نتیجهی جرگهی دوم احمدشاه ابدالی موسس افغانستان معاصر به حیث نخستین پادشاه این کشور انتخاب میگردد.
برگزاری جرگهها و تصمیمگیری در مشورت با مردم به عنوان جزئی از نظام سیاسی افغانستان در دورههای مختلف ادامه مییابد و طبق روایت رسمی تا سال ۲۰۱۱ بیش از ۱۹ لویه جرگه در کشور برگزار گردیده است که آخرین آن لویه جرگهی اضطراری (۲۰۰۱)، لویه جرگهی تصویب قانون اساسی (۲۰۰۳)، لویه جرگهی امن منطقوی میان افغانستان و پاکستان (۲۰۰۷)، جرگهی مشورتی صلح (۲۰۱۰) و جرگهی عنعنوی (۲۰۱۱) برای بحث پیرامون معاهدهی راهبردی با آمریکا است.
لویه جرگه در این روایتها به عنوان بلندترین مرجع و ممثل ارادهی ملت در تصمیمگیری و حل قضایای بزرگ ملی شناخته میشود کـه بـه دعـوت پـادشـاه یـا رئیس جمهــوری بـــا ترکیــب انتصابی یــا انتصابی-انتخابی برگزار میگردد. بعد از سال (۱۹۲۳) تا تصویب قانون اساسی (۲۰۰۳) لویه جرگه به عنوان یک نهاد سیاسی در افغانستان با تفاوتها و تعریفهای ویژه به رسمیت شناخته شده است.
در بحث ریشهیابی و تفاوت میان جرگه و لویه جرگه قابل تذکر است که جرگه، مرکه یا شوری به عنوان سازوکاری برای حل مشکلات درونقبیلهای میان قبایل ترک، پشتون و بلوچ سابقهی طولانی دارد. البته نوعیت این جرگهها میان این قبایل متفاوت است.
واژهی جرگه
کلمهی «جرگه» در زبان فارسی به معنای صف و حلقه، دسته و گروه، مجلس وعدهای شکارچی یا سپاهی که شکار را در صحرا محاصره کنند و حلقهزدن انبوه مردم به کار رفته و در متون ادبی فارسی سابقهی طولانی دارد.
بحث جرگه به عنوان سازوکار حل مشکلات درونقبیلهای میان اقوام و قبایل پشتون بیشتر در نوشتههای پسا استعماری نویسندگان بریتانیایی در بارهی پشتونها قابل دسترسی است. الفنستون در گزارش سلطنت کابل (۱۸۱۵) نخستین کسی است که در مورد جرگه به عنوان سازوکار حل منازعات میان پشتونها به تفصیل نوشته است. در ضمن اینکه کاربرد جرگه برای فارسی زبانان و دیگر اقوام افغانستان ناآشنا نیست، ولی غیرپشتونها در این کشور بیشتر از اصطلاحاتی چون «شورا»، «شورای محلی» و «مجلس مشورتی» استفاده میکنند و جرگه به آن معنایی که میان پشتونها کاربرد دارد، میان فارسی زبانان افغانستان مطرح نیست.
در زمان حکومت امیر حبیبالله خان (۱۹۰۱-۱۹۱۹) و امانالله خان (۱۹۱۹-۱۹۲۸) برای نخستینبار نهادی به نام «شورای دولت» از نزدیکان پادشاه و مقامات عالی رتبهی دولتی تشکیل میگردد. در ۱۹۳۰ حکومت نادرخان به جای شورای دولت مجلس شورای ملی را تشکیل میدهد و در ۱۹۳۳ مجلس اعیان به میان میآید و میان سالهای ۱۹۶۴-۱۹۷۸ نامهای فارسی مجلس شورای ملی و مجلس اعیان به نامهای پشتوی «ولسی جرگه» و «مشرانو جرگه» تغییر مییابد.
لویه جرگه برساختهی استعماری یا نهادی کهن؟
پژوهشهای تازه و واکاوی لویه جرگه به عنوان نهاد کهن و مرجع در تصمیمگیریهای بزرگ ملی خلاف آنچه را نشان میدهد که روایت رسمی به تصویر میکشد. بحث فلسفهی وجودی شورای ملی، پارلمان و لویه جرگه در حوزهی ما بحث تازه است. این مباحث چون دیگر مفاهیم غربی بعد از برخورد ما با مدرنیته، ورود استعمار و تغییرات بنیادین در اصل مشروعیت سنتی وارد حوزهی ما میگردد.
تا قبل از سقوط خلافت عثمانی و ورود استعمار، منظومهی سیاسی در حوزهی ما بیشتر در محور دودمانهای مختلف و پدیدههایی چون دارالاسلام، دارالکفر، خلیفه، خلافت، پادشاه، امیر، سلطان، اولیالامر، بیعت، اطاعت اولیالامر، نصیحت و … با مشروعیت الهی و دودمانی میچرخید. بحث مرجعیت مردم و ملت در حاکمیت و اعمال این حق از طریق نمایندگان منتخب در افغانستان و حوزهی ما بحث تازهای است که بیشتر به دورهی امانالله خان بر میگردد.
نویسـندگـان و تـاریخنگاران رسـمی و نیمهرسـمی نـاسیونالسـت افغانستان که مدعیاند لویه جرگه به مثابهی یکی از اجزای حکومت مرکزی در افغانستان به دورهی ما قبل از اسلام و آریاییها در این کشور بر میگردد، هیچگونه اسنادی برای اثبات این ادعای خود ندارند. هیچ سندی قبل از برگزاری لویه جرگهی ۱۹۲۳ در دست نیست تا نشان دهد که پادشاهان افغانستان برای مشوره، نمایندگان مردم را در پوشش یک نهاد سیاسی بزرگ به مشورت فراخوانده باشند.
چون از یک سو چنین بحثی در حوزهی ما مطرح نبود و از سوی دیگر، بیشتر پادشاهان به مطلقالعنانی و استبداد شهرت دارند. طبق اسناد موجود، اصطلاح «لویه جرگه» ترکیبی از کلمه «لویه» پشتو و «جرگه» فارسی برای نخستینبار در اسناد مربوط به لویه جرگه ۱۹۲۳ در زمان امانالله خان قابل دسترسی است.
جرگه در تاریخنگاری رسمی
به رغم اصرار و تأکید تاریخنگاران رسمی و نیمهرسمی که مدعیاند لویه جرگه از زمان میرویس هوتکی تا زمان امیر حبیبالله ادامه داشته، پژوهشهای پسین خلاف ادعای آنان را به اثبات میرساند. به طور نمونه، غلام محمدغبار مدعی است که امیر شیرعلی خان در سال ۱۸۶۶ لویه جرگه تشکیل داد. غبار این موضوع را از میرزا یعقوب علی خوافی از کتاب پادشاهان متاخر افغانستان نقل میکند. اما او در کتابش از «مجلس» نام میبرد، نه از لویه جرگه.
حسن کاکر، یکی دیگر از مورخان معاصر افغانستان از برگزاری سه لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن سخن میگوید. ولی برای اثبات این ادعایش هیچ سندی ارایه نمیکند. لویس دوپری نیز از برگزاری لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن میگوید، ولی مانند کاکر هیچ سندی برای اثبات ادعایش به دست نمیدهد.
بارنت روبین یکی دیگر از نویسندگان معاصرس در مورد افغانستان نیز مدعی تعدیل جرگه سنتی به لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن خان است. لویس آدمک از برگزاری لویه جرگه در ۱۹۱۵ در زمان امیر حبیبالله جهت تصمیمگیری در مورد بیطرفی افغانستان در جنگ جهانی اول خبر میدهد و غبار نیز از جرگه در زمان حبیبالله خان میگوید. ولی هیچ یک از اینها سندی برای اثبات ادعای خود ارایه نمیکنند.
پژوهش اخیر جمیل حنفی نشان میدهد که این نام برای نخستینبار در پی مشورت امانالله خان با اعضای جریان مشروطهخواه در جلسات قبل از برگزاری لویه جرگه ۱۹۲۳ در شهر جلالآباد مطرح گردیده است. ریشههای نظری شکلگیری چنین نهادی در این مرحله از تاریخ افغانستان، به روایتی به افکار و اندیشههای محمود طرزی بر میگردد. جلسات بزرگی در این مقیاس یا شبیه لویه جرگهای که تاریخ رسمی افغانستان به تصویر میکشد، قبل از انقلاب فرانسه گهگاهی به دعوت امپراطور در این کشور برگزار میگردید. این مفهوم به ترکیه و از آنجا به افغانستان انتقال یافته است.
مصطفی اتاترک بعد از شکست خلافت عثمانی و تسلیمی بدون قید و شرط خلیفه به متفقین با تشکیل کنگرههای ملی و تاسیس «مجلس ملت بزرک ترکیه» برای نخستینبار به نام نمایندگان ملت بزرگ ترک در مقابل مشروعیت سنتی و تصمیم خلیفه/ سلطان قرارگرفت. با توجه به آشنایی طرزی با ترکیهی آن روز و روابط نیک امان الله خان با ترکیه، بعید نیست که این روند از نمونهی ترکیه با برچسپ افغانی نسخهبرداری شده باشد.
بیشترین نوشتهها در مورد جایگاه و اهمیت جرگه به دورهی خاندان مصاحبان و تشکیل انجمن ادبی کابل، انجمن تاریخ و «پشتو تولنه» (انجمن پشتو) در دهههای سی قرن گذشته میلادی بر میگردد. نویسندگان و اعضای این انجمنها که بیشتر به زبانهای انگلیسی، اردو و فرانسوی بلد بودند، با ترجمهی آثار انگلیسی در مورد تاریخ پشتونها و منطقه بحث لویه جرگه را به صورت مستقیم با نحوهی ایجاد دولت افغانستان و چگونگی انتخاب اولین پادشاه در ۱۷۴۷ رابطه دادند.
همانطور که اشاره رفت، اولین کسانیکه دربارهی جرگه نوشتهاند انگلیسها، فرانسویها و نمایندگان رسمی و نیمهرسمی «شرکت هند شرقی» هستند. الفنستون نخستین کسی است که در این باره به تفصیل نوشته است. روایت رسمی با استفاده از مباحث پراکنده و گمراه کنندهی پسا استعماری، به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی در ۱۷۴۷ را به صورت رمانتیک و ایدهآل به تصویر میکشد: لویه جرگه نُه روزه، مباحث آزاد و دموکراتیک، نقش پیر صابرشاه کابلی به عنوان حکم، انتخاب پادشاه، مشارکت جمعی اقوام افغانستان و تأسیس افغانستان معاصر.
روایت رسمی به خاطر ایجاد تعادل در رابطه و ساختار قومی در افغانستان، از تشکیل دو یا سه لویه جرگه ملی در زمان میرویس هوتکی از غلزاییهای افغانستان میگوید تا غلزاییها نیز از این افتخار محروم نگردند. فراتر از این، برای سهیم ساختن بقیه اقوام کشور، روایت رسمی برای لویه جرگه به عنوان یک نهاد سیاسی، سابقهی تاریخی چندین هزارساله و آریایی اختراع میکند تا همه اقوام ساکن در کشور در آیینه این سنت دیرین خویشتن را ببینند. با خلق این سنت و ایجاد تداوم میان گذشته و حال نویسندگان رسمی برای لویه جرگه مقام فوقالعاده مهم، مشروعیتبخش و نمایندهی ارادهی مردم سر و سامان دادهاند.
تمام منابع تاریخی فارسی از ۱۷۰۰ تا قبل از ورود استعمار و تولید علم و گفتمان استعماری، به شمول تاریخ احمدشاهی (۱۷۷۳) و مجمل التواریخ (۱۷۸۱) هیچ بحثی از لویه جرگه، مشورهی استقلالطلبی، انتخابات و مباحثات دموکراتیک در دورهی میرویس هوتکی و پادشاهی احمدشاه ابدالی در واقعه سال ۱۷۴۷ ندارند.
مباحث جرگه به صورت پراگنده در نوشتههای استعماری شکل میگیرد. سپس از سوی نویسندگان بومی وارد متون فارسی گردیده و بعدها از سوی نهادهای رسمی حکومت با اضافه نمودن پیشوند «لویه» به مرور زمان با اسطورهسازی و «اختراع سنت» به گفتمان منسجم ارتقا مییابد و بار دیگر این روایت منسجم از سوی محققان و پژوهشگران بیرونی چه روسی و چه غربی به صورت گسترده تبلیغ میگردد.
به این صورت، لویه جرگه نه یک نهاد کهن بلکه برساختهی تاریخی پسااستعماری و اختراع تحریفشدهای از مفهوم غربی حق حاکمیت و نمایندگی مردم از سوی حکومت افغانستان میباشد. در پی تلاشهای گستردهی ایدئولوژیک و هدفمند طرفداران حکومت و نسخهبرداری عدهی کثیری از دانشمندان غربی و دانشآموختگان داخلی به نادرست لویه جرگه را بلندترین مرجع مشروعیت دموکراتیک و ابزاری برای پایان بخشیدن بحرانهای ملی تلقی میکنند.
نهاد دموکراتیک یا ابزاری در دست حکومت؟
لویه جرگه چه به صورت رسمی و چه سنتی یکی از مؤثرترین ابزارهای حاکمان افغانستان برای کسب حمایت مردم و توجیه سیاستهای حکومتی در افغانستان بعد از ۱۹۱۹ به شمار رفته و از سوی حاکمان افغان در شرایط مختلف مورد استفاده ابزاری قرار گرفته است. لویه جرگه یکی از ابزارهای ایدئولوژیک حکومتهای افغانستان است که مانند رسانههای دولتی، مکتبها و دانشگاههای دولتی برای توجیه و مشروعیت بخشیدن برنامههای حکومت تحت نام شوری، مشورت و دموکراسی، مورد استفادهی ابزاری قرار میگیرد. لویه جرگه در افغانستان بیشتر به عنوان نهاد مشروعیتدهندهی تصامیم دولتی عمل میکند تا نهاد بازتابدهندهی آرمانها و دیدگاههای مردم.
پژوهشهای پسین نشان میدهد که هیچ یک از لویه جرگهها به ویژه در دورههای استبداد و حکومتهای شاهی مطلقه آزاد و دموکراتیک نبودهاند. این نهاد در غیاب نهادهای دموکراتیک و پارلمان منتخب و فعال، همیشه از سوی حاکمان مورد سوء استفاده قرار گرفته است. نحوهی انتصاب، دست باز حکومت در گزینش اعضا، توزیع پول، تطمیع و فشار، تعیین دستورکار جرگه از سوی حکومت و میزان تخصص، فهم و آگاهی افراد شرکت کننده از قضایای مورد بحث در لویه جرگه به صورت طبیعی دموکراتیک بودن این نهاد را زیر سوال میبرد.
شاید مناسبترین ساختار نیمهدموکراتیک برای نهاد لویه جرگه برای اولینبار در قانون اساسی ۲۰۰۳ پیشبینی شده است، ولی حکومت افغانستان با عبور از شورای ملی و لویه جرگهی تعریف شده در قانون اساسی دست به تدویر لویه جرگه عنعنوی زده است که خود میزان استفادهی ابزاری از این نهاد را به نمایش میگذارد.
پارادوکس سنت و مدرنیته
افغانستان و هر کشور در حال توسعه از یک سو در صدد پیشرفت و تجددگرایی است و از سوی دیگر، در تلاش برگشت به سنت و پیوندزدن مفاهیم جدید و مدرن به مفاهیم و پدیدههای کهنه و قبیلهای. کشورهای در حال رشد و توسعه برای فهم وضعیت عقبافتادگی یا پیشرفت خود از نمونه یا شاخص کشورهای پیشرفته استفاده نموده و برای رسیدن به مرحلهی توسعه و رشد این کشورها برنامهریزی نموده و تلاش میکنند.
از سوی دیگر، این کشورها شاید برای مصرف داخلی تلاش مینمایند تا شعارهای مدرن را در قالب مفاهیم سنتی برای رسیدن به توسعه و پیشرفت ارائه نمایند. اگر سنتها دست و پاگیر این کشورها باشند و نگذارند به سوی توسعه حرکت نمایند، سؤالی که مطرح میگردد این است که با برگشت به این سنتها یا پیوندزدن مفاهیم تازه به آنها چگونه میتوان به توسعه دست یافت.
افغانستان از یک سو با اتکا به کمکهای بینالمللی در تلاش تأسیس نهادهای دموکراتیک و آزاد است و از سوی دیگر، تلاش دارد تا قبیلهایترین و غیر دموکراتیکترین نهادها را به عنوان ابزار دسترسی به دموکراسی مورد استفاده قرار دهد.
نتیجهگیری
روایت رسمی با تأثیرپذیری از گفتمان پسا استعماری و با استفاده از ابزار ایدئولوژیک و اختراع سنتها، تصویر نادرست و اسطورهای از لویه جرگه به عنوان ممثل حاکمیت ملی و اراده مردم ارائه میکند. این برداشتِ تحریف شده از مفهوم غربی نمایندگی از مردم و حاکمیت ملی، از سوی نویسندگان و پژوهشگران غربی نسخهبرداری و به صورت گسترده در غرب تبلیغ گردیده است.
تمام اسناد تاریخی نشان میدهد که نهادی به نام لویه جرگه تا سال ۱۹۲۳ در کشور وجود نداشته است. حکومتها همیشه از لویه جرگهها به عنوان یک ابزاری در جهت مشروعیتبخشیدن و توجیه سیاست خود استفاده کردهاند. برگزاری جرگههای پسین در افغانستان و رسانهای شدن زوایای مختلف آن، ماهیت غیردموکراتیک این نهاد را بیشتر آشکار کرده و دیگر از آن اهمیت پیشین دورهی گذار در افغانستان و در سطح جهان برخوردار نیست. توقع حل مشکلات پیچیدهی افغانستان از این نهاد سنتی در یک نشست یک روزه یا چند روزه دیگر چندان واقعبینانه به نظر نمیرسد.[۲]
منابع:
[۱]. این مقاله در سال ۲۰۱۱ در لندن برای بخش «ناظران میگویند»، سایت فارسی بیبیسی نوشته شده است.
[۲]. این جستار در بخش «ناظران میگویند» سایت فارسی بی بی سی به نشر رسیده است و از پیوند زیر قابل دسترسی میباشد.
www.bbc.com/persian/afghanistan/2011/11/111116_l09_loye_jerga_legend_real
[…] لویه جرگه پارادوکس سنت و مدرنیته […]
[…] لویه جرگه پارادوکس سنت و مدرنیته […]
[…] [۱]. این مقاله در سال ۲۰۱۱ در لندن برای بخش «ناظران میگویند»، سایت فارسی بیبیسی نوشته شده است. […]